اصولا آدم تنهایی ام. یا توی ژنتیکمه یا اگه نیست از محیط دوران بچگی با وجودم عجین شده. دوره راهنمایی که بودم معلم پرورشی داشتیم. جوون فوق العاده مهربون و باصفایی بود. دیده بود زیاد رفیق ندارم، تصمیم گرفته بود باهام دوست بشه. یه روز رسمن بهم گفت من دوست تو، یه دفترچه خاطرات هم بهم هدیه داد و صفحه اولش رو هم خودش واسم نوشت. اخلاق پسندیده ای! که دارم به جای اینکه قبولش کنم مسخرش می کردم و بهش کم محلی می کردم!! دوره راهنمایی تموم شد. یادمه یه بار یه جایی با پدر و مادرم رفته بودم، اتفاقی معلم پرورشی م و خانومش هم اونجا بودن. اخلاق پسندیده ی دیگه ای که دارم اینه که اصلن دوست ندارم جلوی پدر و مادرم با دوست یا همکارم صحبت کنم. بیچاره اینقدر نیگام کرد که یه سلام بهم بکنه یا سر صحبت و باز کنه، منم خودمو زده بودم به کوچه علی چب که مثلا نمی شناسمش!! قشنگ یادمه بعد از اون ماجرا دیگه جواب سلام منم نمی داد. حسابی سنگ تموم گذاشته بودم واسش! فقط امیدوارم هرجا که هست موفق و سلامت باشه.
Monday, August 30, 2010
Sunday, August 29, 2010
من یه عادتی دارم
من یه عادتی دارم موقع خوندن کتاب یا هر متن دیگه: هر چند خط یا صفحه ای که می خونم (بستگی به وزن متن داره) باید کتابو بذارم کنار و به چیزایی که خوندم فکر کنم. وگرنه به قول معروف مخم بی ادبی می کنه! نمی دونم چطور بعضی ها کتاب و که دست می گیرن باید تا آخر تمومش کنن؟؟
برچسبها:
Jamshid
Friday, August 27, 2010
سینوهه رو می خوندم
سینوهه رو می خوندم. چقدر تاریخ بارها و بارها تکرار می شه. زمان فرعون، مرد و زن، مطابق رسم و شرع، سینه ها رو برهنه می ذاشتن. رفیق سینوهه بهش می گه «مردم گرچه هنوز به آمون اعتقاد دارند ولی از آنها نمی ترسند و در لباس پوشیدن بسیار لاابالی شده اند و این لاابالی گری به درجه بی شرمی رسیده زیرا مردم با وقاحت هرچه بیشتر تمام سینه و شکم خود را زیر پارچه های رنگارنگ می پوشانند درصورتیکه خدایان انسان را عریان آفریده اند تا اینکه پیوسته عریان باشند و هرگز بدن خود را نپوشانند. حتی زنها هم مانند مردها وقیح شده اند. لباس هایی در بر می نمایند که سینه و شکم آنها را پنهان می کند.»
جالب اینکه در ادامه می گه: «من هروقت راجع به این اوضاع فکر می کنم حدس می زنم که ما در دوره آخرالزمان زندگی می کنیم و عنقریب دنیا به آخر خواهد رسید.» اون زمان اصرار بر عریان کردن بود، مردم می پوشاندند. امروز اصرار بر پوشاندن است مردم عریان می کنند. بحث آخرالزمان هم که جای خود دارد. عجب جامعه شناسی و تاریخ پیوند عمیقی باهم دارند.
-- متن مربوط به چهارسال پیشه. مال همون زمونا که متن می نوشتم ولی جرئت نمی کردم وبلاگ هوا کنم!
برچسبها:
Mind Defragment
Subscribe to:
Posts (Atom)