Friday, August 27, 2010

سینوهه رو می خوندم

سینوهه رو می خوندم. چقدر تاریخ بارها و بارها تکرار می شه. زمان فرعون، مرد و زن، مطابق رسم و شرع، سینه ها رو برهنه می ذاشتن. رفیق سینوهه بهش می گه «مردم گرچه هنوز به آمون اعتقاد دارند ولی از آنها نمی ترسند و در لباس پوشیدن بسیار لاابالی شده اند و این لاابالی گری به درجه بی شرمی رسیده زیرا مردم با وقاحت هرچه بیشتر تمام سینه و شکم خود را زیر پارچه های رنگارنگ می پوشانند درصورتیکه خدایان انسان را عریان آفریده اند تا اینکه پیوسته عریان باشند و هرگز بدن خود را نپوشانند. حتی زنها هم مانند مردها وقیح شده اند. لباس هایی در بر می نمایند که سینه و شکم آنها را پنهان می کند.»
جالب اینکه در ادامه می گه: «من هروقت راجع به این اوضاع فکر می کنم حدس می زنم که ما در دوره آخرالزمان زندگی می کنیم و عنقریب دنیا به آخر خواهد رسید.» اون زمان اصرار بر عریان کردن بود، مردم می پوشاندند. امروز اصرار بر پوشاندن است مردم عریان می کنند. بحث آخرالزمان هم که جای خود دارد. عجب جامعه شناسی و تاریخ پیوند عمیقی باهم دارند.
-- متن مربوط به چهارسال پیشه. مال همون زمونا که متن می نوشتم ولی جرئت نمی کردم وبلاگ هوا کنم!

No comments:

Post a Comment